۶ ماهگی
مامان جون شانه اش را عمل کرده و ما از نیمه ماه رمضان در خانه آنها هستیم. روزها داره سپری میشه و من هر روز نگران رفتن به اداره میشم و اینکه پرهام کوچولو را چه کنم. یکماهی هست که حریره بادام و سرلاک و سوپ سبزیجات میخوره و بسیار شیطون شده. با پارسا حال میکنه و براش با صدای بلند میخنده. خواب تو روزش کم شده و من اذیت میشم و همش میخواد در آغوش من باشه شبها تا صبح شیر میخوره ولی خوابش را دوست دارم. عکسهای ۶ ماهگی اش زیبا شد و برای همه فرستادم ...